خلاصه ای روزگار خنجرتو به من زدی ولی من با این غزل میگم که اشتباه زدی حالا اشک خون به چشم اینو واست میخونم الهی دستت بشکنه که خنجرت خورد به جونم
ادامه...
سلام خیلی وقت بود نبودم یه خیلی وقته طولانی حالا تنهام خیلی تنها یه خیلی تنهایی بزرگ دورم دور از خانواده دور از دوستا دور از همه کس و همه اونایی که دوسشون داشتم حالا من واقعا تنها و غمگینم