مگر از راه در رسیم
گر از شکوفه سر بر زنیم
گر از آفتاب به در آیی
و گر نه روز تابوتی است
بر شانه های ابرکه ما را
به افق های ناپیدا می سپارد
و عشق آهوی محتضری است
که سر بر شانه های باران می گذارد
این شعری که شما نوشتید درستش یه چیز دیگه ست!
این شعری که شما نوشتید درستش یه چیز دیگه ست!