عروسک خر گریان و الاغ عاشق

یادگارت شده این دل تنها

عروسک خر گریان و الاغ عاشق

یادگارت شده این دل تنها

آهوی محتضر

مگر از راه در رسیم 

گر از شکوفه سر بر زنیم 

گر از آفتاب به در آیی  

و گر نه روز تابوتی است  

بر شانه های ابرکه ما را  

به افق های ناپیدا می سپارد 

و عشق آهوی محتضری است 

که سر بر شانه های باران می گذارد

روزی که از تو جدا شم روز مرگ خنده هامه

روز تنهایی دستام فصل سرد گریه هامه

توی اون کوچه غمگین جای پاهای تو مونده

هنوز هم امید مجنون  عکس قلبت رو پوشونده

بعد تو گریه رفیقم غم تو داده فریبم

حالا من تنها و خسته توی این شهر غریبم

توی این شهر غریبم توی این شهر غریبم

تو با خوشحالی و امید من و تنهایی و حسرت

تو  تو باغ پر از گل

من یکی توی شهر غربت

روح من همسفر غم

توی شهر غصه پوسید

قلب من همراه قلبت پاک و پر گلایه پوسید

بعد تو گریه رفیقم غم تو داده فریبم

حالا من تنها و خسته توی این شهر غریبم

توی این شهر غریبم توی این شهر غریبم

مرضیه

دیدی که رسوا شد دلم

غرق تمّنا شد دلم

دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم

با آن همه آزادگی بر زلف او عاشق شدم

ای وای اگر صیّاد من

غافل شود از یاد من

قدرم نداند

فریاد اگر از کوی خود

وز رشتۀ گیسوی خود

بازم رهاند

در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم

گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم

از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او

تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم

دیدی که در گرداب غم از فتنۀ گردون "رهی"

افتادم و سر گشته چون امواج دریا شد دلم

دیدی که رسوا شد دلم

غرق تمّنا شد دلم

یار دبستانی

به خاطر یه دوست عزیز و یه خاک پاک

 

یار دبستانی من ، با من و همراه منی
چوب الف بر سر م ا، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما
دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش
خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد ، مرده دلای آدماش

دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه
کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه ؟

یار دبستانی من ، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما ، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو ، رو تن این تخته سیاه
ترکه بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما


یار دبستانی من ، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما ، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو ، رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما

دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش
خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد، مرده دلهای آدماش
دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه
کی میتونه جز من و تو درد مارو چاره کنه ؟
یار دبستانی من ، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما ، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو ، رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما

ره دوست


ما در ره دوست نقص پیمان نکنیم
گر جان طلبد دریغ از جان نکنیم
دنیا اگر از زیبا رویان لبریز شود
ما پشت به دوستان قدیمی نکنیم

اشاره

امشب شب آخره که مزاحمت شدم
خورشید فردا مال تو ببخش که عاشقت شدم
بدرقه لازم ندارم میرم عزیز ترین
نذار بمونه زیر پا.قلبم و بردار از زمین
دوست دارم برای تو یه حرف خیلی ساده بود
غافل از اینکه دل من منتظر اشاره بود

شبهای مستی

طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته
شعر می گویم به یادت در قفس غمگینو خسته
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی

کوتاه

بسترم صدف خالیه یک تنهایی است

و تو چون مروارید

گردن آویز کسان دیگری

ابتهاج

وایسا دنیا

من دیگه خسته شدم بس که چشام بارونیه
پس دلم تا کی فضای غصه رو مهمونیه
من دیگه بسه برام تحمل این همه غم
بسه جنگ بی ثمر برای هر زیاد و کم
وقتی فایده ای نداره غصه خوردن واسه چی؟
واسه عشقای تو خالی ساده مردن واسه چی
نمی خوام چوب حراجی رو به قلبم بزنم
نمی خوام گناه بی عشقی بیفته گردنم
نمی خوام در به در پیچ و خم این جاده شم
واسه آتیش همه یه هیزم آماده شم
یا یه موجود کم و خالیه پر افاده شم
وایسا دنیا وایسا دنیا من می خوام پیاده شم
همه حرف خوب می زنن
اما کی خوبه این وسط؟
بد و خوبش به شما
ما که رسیدیم ته خط
قربونت برم خدا چقدر غریبی تو زمین
آره دنیا ما نخواستیم دل و با خودت نبین
این همه چرخیدی و چرخوندی آخرش چی شد؟
اون بلیت شانست آخر بگو قسمت کی شد؟
همه درویش همه عارف
جای عاشق پس کجاست؟
این همه طلسم و ورد
جای خوش دعا کجاست؟

بیرنگی زیباست

نه از رومم

نه از زنگم

همان بیرنگ بیرنگم

گل

واسه من گل نفرست دیگه دوست ندارم
نمیخوام گذشته رو باز به خاطر بیارم
میدونی میون ما هرچی بود گذشت و رفت
اون بهاری آشنایی خیلی زود گذشت و رفت
دیگه از دوست دارم حرفی نزن
آخه عشقی نیست میون تو و من
من و تو بنده این ما و منیم
اما عشق یعنی با هم یکی شدن
از دلم میپرسم آیا تورو می بینم دوباره ؟
می پیچه صدات تو گوشم که با خنده میگی آره
خنده های تو فریب
گریه های تو دروغ
تو چی بودی واسه من؟
یه چراغ بی فروغ
دیگه از دوست دارم حرفی نزن
آخه عشقی نیست میون تو و من
 

خاطره ها

در گذرگاه زمان

خیمه شب بازی دهر

با همه تلخی و شیرینی خود میگذرد

عشقها میمیرند

رنگها رنگ دگر می گیرند

و فقط خاطره هاست

که چه شیرین و چه تلخ

دست ناخورده به جا میماند

اخوان ثالث

منهای من

دیگر از امروز رویاهای تو- منهای من
هرچه تقصیر است باشد پای تو- منهای
من گفتی حرفت را ومن هم زیر لب گفتم که عشق
بعد از این یا جای من یا جای تو-منهای من
 فکر کردم دیدنی باشد پس از یکسال
 بعد خستگی در چهره تنهای تو- منهای
من کاش می دانستم از این گیرودار
بین ما عشق می ماند فقط منهای تو-منهای من

چشمه ها

 چشمه‌ها
از تابوت می‌جوشند
و سوگواران ِ ژولیده آبروی جهان‌اند.
عصمت به آینه مفروش
که فاجران نیازمندتران‌اند

شاملو

اصلانی

می دونی دل اسیره اسیره تا بمیره         
 می دونی بدون تو دلم آروم نگیره
می دونی دل تنگ تو نموده آهنگ تو
ولی بیهوده گویم بسی بیهوده جویم
به من بگو بی وفا حالا یار که هستی
خزان عمرم رسید نو بهار که هستی
می خوام برم دور دورا دلم طاقت نداره
دست غم تو داره روزامو می شماره

دلتنگی

من اینجا بس دلم تنگ است

و هر سازی که می بینم بد آهنگ است

بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم

ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است !؟؟

چرا؟

گفته بودی که چرا محو تماشای منی ؟؟

آنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی؟؟

مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود

ناز چشمان تو قدر مژه برهم زدنی

 

خاک خوب

من امیدم را در یاس یافتم

 مهتابم را در شب

عشقم را در سال بد یافتم

و هنگامی که داشتم خاکستر می شدم گر گرفتم

زندگی با من کینه داشت من به زندگی لبخند زدم

خاک با من دشمن بود من بر خاک خفتم

چرا که زندگی سیاهی نیست چرا که خاک خوب است.

عاشقی


عاشقی را شرط اول ناله وفریاد نیست

 تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست

 عاشقی مقدور هر عیاش نیست

 غم کشیدن صنعت نقاش نیست

یه دوست تازه دارم

اینو از دوستم داشته باشین خیلی قشنگه

زنگی اگه سخت بگیری تا آخرش برات سخت میگذره

تو کتاب نوشته عاشق خیلی تنها خیلی خستست

جای بارون بهاری روی چترای شکستست

اما من میگم یه عاشق همه ی دنیا رو داره

همه چترارو باید بست وقتی آسمون میباره