آهوی محتضر

مگر از راه در رسیم 

گر از شکوفه سر بر زنیم 

گر از آفتاب به در آیی  

و گر نه روز تابوتی است  

بر شانه های ابرکه ما را  

به افق های ناپیدا می سپارد 

و عشق آهوی محتضری است 

که سر بر شانه های باران می گذارد