تو به من خندیدی و نمیدانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید سیب دندانزده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالهاست در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد ازارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چرا خانه کوچک ما سیب نداشت.
|