غم بی هم زبانیم را با باد خواهم گفت
و حکایت نا مهربانیت را به دست نقالان خواهم سپرد
چون صیادی بد اقبال به خانه باز خواهم گشت
یادم نرفته خواهش خاموشت
و چشمهای خسته از تنهایی
دیشب خیال روی تو با من گفت
این روز ها دوباره تو میایی
هنگام رفتن است
چشمانم را بستم و برگشتم
باور نمیکنم ... هرگز ... آری هرگز
دیشب تمام ستاره های پشت پنجره را با دست خاموش کردم
وقتی شنیدم ماه را به اتاقت برده ای
نیست در دنیا ز من بیچاره تر
نیست قلبی از دلم صد پاره تر
میدانم شبی باز خواهی گشت
و تمام کوچه های قلبم را
لبریز از عطر آمدنت خواهی کرد
http://217.218.154.161:8080
شعری که نوشت قشنگه ولی شناسنامت .....؟؟؟
چشم میزارم عزیز
salam azizam webl;aget ghashange be weblage manam sar bezana vasam nazar bede khoshhal misham fadatsham nasrin babaye
نظر لطفت عزیزم بازم ممنون
تا که بودیم نبودیم کسی
بود ما را غم بی هم کسی
تا که رفتیم همه یار شدند
خفتیم همه بیدار شدند
قدر آینه بدانید تا که هست
نه آن لحظه که افتاد و شکست