خلاصه ای روزگار خنجرتو به من زدی ولی من با این غزل میگم که اشتباه زدی حالا اشک خون به چشم اینو واست میخونم الهی دستت بشکنه که خنجرت خورد به جونم
ادامه...
دیگر از امروز رویاهای تو- منهای من هرچه تقصیر است باشد پای تو- منهای من گفتی حرفت را ومن هم زیر لب گفتم که عشق بعد از این یا جای من یا جای تو-منهای من فکر کردم دیدنی باشد پس از یکسال بعد خستگی در چهره تنهای تو- منهای من کاش می دانستم از این گیرودار بین ما عشق می ماند فقط منهای تو-منهای من
یلدا
چهارشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1386 ساعت 06:19 ب.ظ