عروسک خر گریان و الاغ عاشق

یادگارت شده این دل تنها

عروسک خر گریان و الاغ عاشق

یادگارت شده این دل تنها

ماهی

ماهیان از ساز آب رقصـــان شــــــــوند

دیده ها محو تماشـــــــا می شــــــوند

ماهیــــــــــان تنـــــــــگ بلور تـــاب آورند

با صدای ســـــــــــاز آب هم باورنـــــــــد

قلب ما از قلب ماهـــــــــی کمتر است

یا که قلب ماهیان از ما ســـــــــر است

ابربی انصاف

لاله از سوز عطش بنهاده سر بر روی خاک       

                             ابر بی انصاف را بنگر که بر دریا گریست

عاشقی


عاشقی را شرط اول ناله وفریاد نیست

 تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست

 عاشقی مقدور هر عیاش نیست

 غم کشیدن صنعت نقاش نیست

کاش

 کاش ! قلبم درد تنهایی نداشت

سینه ام هرگز پریشانی نداشت

 کاش! برگهای آخر تقویم عشق

حرفی از یک روز بارانی نداشت

 کاش! می شد راه سخت عشق را

 بی خطر پیمود و قربانی نداشت...

وفا نکرد

یکی بود تو قصمون وفا نکرد

رفت و پشت سرشم نگاه نکرد

یکی بود زندگیشو هوس سوزوند

آبروش رفت و دیگه اینجا نموند

یکی بود یکی نبود و یک پری

یه بغل عاشقی های سرسری

کی بود اون که طاقت گریه نداشت

عاشق هوس شد و تنهام گذاشت

کی بود کی بود اون تو بودی

کاشکی از اول نبودی

شاید باید می فهمیدم که قلب تو پر از ریاست

دوست دارم گفتن تو درست مثل باد هواست

دوستت دارم

صبحگاهان وقتی سایه نیمرنگ افق با هم در می آمیزد

هنگامی که پرتو سرخ و زرد کوههای غرب با هم در می آمیزد

آن هنگام که صدایی جز صدای بال زدن پروانه جنگلی صدای دیگری به گوش نمیرسد

همه یک چیز را زمزمه میکنند

دوستت دارم و تورا میپرستم

 امتحاناتم شروع شده حالا باید از صبح زود تا آخر شب درس بخونم تا این ترم آخری درسی رو نیفتم آخه من دارم درسم رو تموم میکنم

تو

من دیگه غزل نمیگم واسه تو
اشکامو هدر نمی دم واسه تو
 تو دقیقه های تلخ انتظار چه می دونی چی کشیدم واسه تو؟
من می خوام دیگه فراموشت کنم
 تو بمون با اون غرور لعنتی
 قبل رفتنم ولی بزار بگم
 خیلی سنگی!خیلی بی محبتی!
بعد از این کاری به من نداشته باش
 این روزها،روزهای تردید منه!!
 نمی خوام مثل همیشه رد بشم،
وقت امتـــــحان دل بریدنه!
 من می خوام تمومه خاطرهامو دستهای حادثه پرپر بکنه
 بزار این جدایی همیشگی،دیگه این قصه رو باور بکنه

برو

روزی که دلم پیش دلت بود دستان مرا سخت فشردی که نرو

روزی که دلت به دیگری مایل شد کفشان مرا جفت نمودی که برو