ماهیان از ساز آب رقصـــان شــــــــوند
دیده ها محو تماشـــــــا می شــــــوند
ماهیــــــــــان تنـــــــــگ بلور تـــاب آورند
با صدای ســـــــــــاز آب هم باورنـــــــــد
قلب ما از قلب ماهـــــــــی کمتر است
یا که قلب ماهیان از ما ســـــــــر است
عاشقی را شرط اول ناله وفریاد نیست
تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست
عاشقی مقدور هر عیاش نیست
غم کشیدن صنعت نقاش نیست
کاش ! قلبم درد تنهایی نداشت
سینه ام هرگز پریشانی نداشت
کاش! برگهای آخر تقویم عشق
حرفی از یک روز بارانی نداشت
کاش! می شد راه سخت عشق را
بی خطر پیمود و قربانی نداشت...
یکی بود تو قصمون وفا نکرد
رفت و پشت سرشم نگاه نکرد
یکی بود زندگیشو هوس سوزوند
آبروش رفت و دیگه اینجا نموند
یکی بود یکی نبود و یک پری
یه بغل عاشقی های سرسری
کی بود اون که طاقت گریه نداشت
عاشق هوس شد و تنهام گذاشت
کی بود کی بود اون تو بودی
کاشکی از اول نبودی
شاید باید می فهمیدم که قلب تو پر از ریاست
دوست دارم گفتن تو درست مثل باد هواست
صبحگاهان وقتی سایه نیمرنگ افق با هم در می آمیزد
هنگامی که پرتو سرخ و زرد کوههای غرب با هم در می آمیزد
آن هنگام که صدایی جز صدای بال زدن پروانه جنگلی صدای دیگری به گوش نمیرسد
همه یک چیز را زمزمه میکنند
دوستت دارم و تورا میپرستم