عروسک خر گریان و الاغ عاشق

یادگارت شده این دل تنها

عروسک خر گریان و الاغ عاشق

یادگارت شده این دل تنها

تماشا

آن لحظه که عشق من به دل جا کردی

من سوختم و تو  باز حاشا  کردی

گفتم که مگر تو عهد خود بشکستی

با گریه فقط  مرا  تماشا  کردی

افسوس که خاطرت مرا یاد نکرد

چشمان تو هم دمی مرا شاد نکرد

میسوخت دلم ولی تو می خندیدی

اما دل من ز عشق فریاد نکرد

عبدلی

مرو ای دوست

مرو ای دوست مرو از دست من ای یار

که منم زنده به بوی تو به گل روی تو

مرو ای دوست بنشین با من و دل

بنشین تا برسم مگر به شب موی تو

تو نباشی چه امیدی به دل خسته من

تو که خاموشی

 بی تو به شام و سحر چه کنم با غم تو

مرو ای دوست مرو ای دوست

مرو از دست من ای یار

که منم زنده به بوی تو به گل روی تو

بنشین تا بنشانی نفسی اتش دل

بنشین تا برسم مگر به شب موی تو

تو نباشی چه امیدی به دل خسته من

تو که خاموشی بی تو به شام و سحر

چه کنم با غم تو با غم تو

چه کنم با دل تنها که نشد باور من

چه کنم با غم تو چه کنم با دل تنها

چه کنم با غم دل

چه کنم با این درد

دل من ای دل من

رفت

بند تمــام خاطره ها را گسست و رفت
بغض تمام حنجره ها را شکست و رفت

ســاحل کنـار پنجره مـا رسـیده بـود
اما به نبض پنجره ها دل نبست و رفت

نزدیک ظهر داغ غزل خیز فصل مهر
بر فرش باد سرد زمستان نشست و رفت

انبـوه شـعرهای دلـم بی جواب مـاند
رسم تمام شاعره ها را شکست و رفت

دنیا خلاصه شد به اتــاقی شـبـیه عشق
ازاین اتاق گرم و صمیمانه رست و رفت

قصه ، تمام جاذبه اش فصل آخــر است
حیف از کتاب دل

که چه آرام بست و رفت