عروسک خر گریان و الاغ عاشق

یادگارت شده این دل تنها

عروسک خر گریان و الاغ عاشق

یادگارت شده این دل تنها

حس نا معلوم

آخرش یه شعر پیدا کردم که با دلم یکی باشه

دل دیوانه ام انگار سر و سامان ندارد باز

حدیث درد و نامردی سر پایان ندارد باز

دوباره هق هق گریه به کنج چشم جا وا کرد

درون خانه قلبم گلی گلدان ندارد باز

سراپای وجودم را گرفته سایه وحشت

مرا این حس نا معلوم چرا پایان ندارد باز

دوباره حسرت و کینه شده همپای شبهایم

چگونه قلب بیمارم یکی خواهان ندارد باز

میان جمع می خندم چه میدانند از حالم

نمیدانند و میگویند دل نالان ندارد باز

به کنج گوشه گیری هم مرا دیوانه میخوانند

دلم در این خراب آباد یکی رهبان ندارد باز

در این تنهایی و خلوت پی یک دوست میگردم

نوای مرغ خوش خوانم یکی همخوان ندارد باز

هوای بی کسی گویی در این غمخانه خواهد ماند

چو شمعی سوختم بی تاب چرا پایان ندارد باز

نوروز زاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد