در من اندوه و هزاران اندوه
در تو امید و هزاران امید
با من از رنج سخن باید گفت
از تو باید سخن عشق شنید
تو یکی شاخخه سر سبز بهار
من یکی شاخه پائیزی زرد
تو یکی غنچه نورسته شاد
من یکی خار زمستان شده طرد
در سراپای تو گرمی و نیاز
در من از عشوه و طنازی نیست
زندگی در رگ تو می جوشد
در من این عمر به جز بازی نیست
برام از خاطره سنگری بساز
بید بی ریشه رو شن باد می بره
نسل بی هویت و خاک غریب
مثل شخم قدیم از یاد می بره
::> مهربونی <::