خلاصه ای روزگار خنجرتو به من زدی ولی من با این غزل میگم که اشتباه زدی حالا اشک خون به چشم اینو واست میخونم الهی دستت بشکنه که خنجرت خورد به جونم
ادامه...
واسه من گل نفرست دیگه دوست ندارم نمیخوام گذشته رو باز به خاطر بیارم میدونی میون ما هرچی بود گذشت و رفت اون بهاری آشنایی خیلی زود گذشت و رفت دیگه از دوست دارم حرفی نزن آخه عشقی نیست میون تو و من من و تو بنده این ما و منیم اما عشق یعنی با هم یکی شدن از دلم میپرسم آیا تورو می بینم دوباره ؟ می پیچه صدات تو گوشم که با خنده میگی آره خنده های تو فریب گریه های تو دروغ تو چی بودی واسه من؟ یه چراغ بی فروغ دیگه از دوست دارم حرفی نزن آخه عشقی نیست میون تو و من
salam dooste aziz
man ap kardam age sari bezani mamnoon misham
I see YOU
bye